یک شنبه 2 بهمن 1390 ساعت 20:56 |
بازدید : 1051 |
نوشته شده به دست مريم |
(نظرات )
كاش چون پائیز بودم ... كاش چون پائیز بودم كاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم برگ های آرزوهایم یكایك زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشگ هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی در كنارم قلب عاشق شعله می زد در شرار آتش دردی نهانی نغمه من ... همچو آوای نسیم پر شكسته عطر غم می ریخت بر دل های خسته پیش رویم: چهره تلخ زمستان جوانی پشت سر: آشوب تابستان عشقی ناگهانی سینه ام: منزلگه اندوه و درد و بدگمانی كاش چون پائیز بودم ... كاش چون پائیز بودم